بیتابیتا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

گل خوشرنگ بیتا

منم و دو دختر گل بیتا 10 ساله و مهتا 4 ساله

جشن دندونی

بیتاگلم داره حسابی تلاشش میکنه که بایسته  یا حرکت کنه البته اینطوری عقب عقب میاد و جایی برای نشستن پیدا نمیکنه.از جارو برقی میترسه. عاشق سیم برق سه وعده بیشتر غذا نمیخوره.باید همیشه جلوی چشمش باشم توی وان زیر آب دنبال اسباب بازیاش میگرده. کامپیوترم خاموش میکنه و.... . ما تصمیم گرفتیم موهاش کوتاه کنیم تا مرتب بشه و حالا دخترمون کچله. ازهمه بهتر بعد از کلی انتظار اولین دندون دختر کوچولوم به دنیا اومد. مبارک مبارک....     ...
10 شهريور 1390

جاده یوش تکه ای از بهشت

ما این ماه رفتیم یوش که البته باید بگم رفتیم بهشت. به همه پیشنهاد میکنم که برن واقعا زیبا بود. یوش یک روستای کوچیکه که از جاده چالوس (سیاه بیشه ) میشه اونجا رفت. از ابتدای سه راهی که به سمت یوش حرکت میکنی ، یک جاده ی رویایی جلوته که هیچ وقت نمی تونی فراموشش کنی. یوش تنها جایی از ایران بود که یک کوچه به اسم احمد شاملوی بزرگه. بیتا گلم میاسته و میرقصه. دوتا دندون داره. فقط روزی یک تخم مرغ میخوره. بای بای میکنه. 74سانت قد و 10 کیلو وزن داره. ...
10 شهريور 1390

تابستانی گرم رسید

بیتا شیطون 6 تا دندون داره. چشم، گوش، بینی و شکمش نشون میده. می ترسه که کاملا بایسته. غذاش بهتر شده. "بی بی انشتین" نگاه میکنه. الانم داره زردآلو توی دهنم میکنه. تا صبح چند بار بیدار میشه  و ... .راستی من این ماه چشمهام لازک کردم و خیلی خوشحالم . همسرم سنگ تموم گذاشت و من کلی شرمنده شدم. انقدر مسیر یوش قشنگ بود که دوباره رفتیم بعد ازاونجا کندلوس رفتیم و شب رو نوشهر کنار دریا موندیم .فرداش رفتیم دریاچه ولشت و یک شب هم اونجا موندیم واقعا خوش گذشت. اتفاقا آقای رادش هم اونجا بودند و آقای پدر سریع از فرصت استفاده کرد و...   ...
10 شهريور 1390

تولد تولد تولدت مبارک

این ماه میوه تابستونمون به دنیا اومده،  واقعا یاد پارسال به خیر . تصمیم گرفتیم تولد بیتا ناناز رو توی جنگلهای شمال بگیریم تو راه ماسوله. ماسوله هم لباس شمالی پوشیدیم و عکس انداختیم یک سر هم خلخال رفتیم خیلی عالی بود دختر گلم صد ساله بشی.   همیشه سلامت و سرحال باشی دختر گلم . تولدت مبارک دخترم ... اینم یه عکس از یک سالگی دختر گلم..   ...
10 شهريور 1390

روزئلا اینفانتوم

دختر گلم بعد از سه روز، تبش قطع شد. البته به کمک قطره و شیاف استامینوفن. حالا صورت خوشگلش دونه های قرمز زده بود که ما رو نگران کرد.    کلی سوال اومد تو ذهنمون : این چه بیماریه؟ سرخک؟ سرخجه؟ آبله مرغان؟ مخملک؟ تب سه روزه؟ ( اینا رو اطرافیان هم می گفتند.) تو ادامه مطلب می گم چه بیماری بود و چه بیماری نبود. ١ .   سرخک آبریزش بینی و آبریزش چشم هم به همراه داره. 2.   سرخجه همراه با تب دونه هم میزنه. 3.  آبله مرغان دونه ها تاولی میشن. 4.   مخملک از هنگام ابتلای به بیماری تا دیدن آثار آن، چیزی میان سه روز تا یک هفته به درازا می کشد. این بیماری باعث چرک کردن گلو و در...
31 مرداد 1390

تب

بیتا جونم دو سه روز تب کرد، خدا رو شکر الان حالش خیلی خوبه .اما دکترش گفت شاید دونه های قرمزی بزنه که نگران نباشید.    تب دخترم باعث شد تو اینترنت کلی در مورد تب سرچ کنم، مفید ترینش رو گذاشتم تو ادمه مطلب. چگونه دماي بدن كودك را اندازه بگيرم؟ براي كودكان زير 3 ماه بهتر است دماي بدن را از راه ‌مقعد‌ اندازه بگيريد. اما براي كودكان بالاتر از اين سن، راه دهاني بهتر است. همچنين بهتر است براي اندازه‌گيري دماي بدن كودك از دماسنج ديجيتال استفاده كنيد نه دماسنج جيوه‌اي. خواندن دماسنج‌هاي جيوه‌اي براي غيرپزشكان آسان نيست. همچنين احتمال شكستن آنها زياد است و اگر شكسته شوند ممكن است كودك شما با جيوه د...
29 مرداد 1390

سفر به الموت

ما تصمیم گرفتیم بعد از مدتها بریم وقلعه الموت، دریاچه اوان ( ovan ) و درخت خونبار رو ببینیم. مسیر بسیار زیبا بود.اول قلعه الموت رفتیم . من یک مقدار از مسیر رو با الاغ رفتم البته با همسر عزیز و کلی خندیدیم.  بالاخره قلعه رو هم دیدم خیلی جالب بود.بیتا طلا هم روی دوش بابا و عمومحسنش تا بالا اومد. بعد رفتیم دریاچه که از دریاچه ولشت کوچکتر اما قشنگتر بود . دریاچه ولشت دنج و دست نخورده بود ماهی ها در یک قدمی ات بودند و من کلی بهشون نون دادم. اما این جا از این خبرها نبود اما امنیتش و مسیر بسیار بهتر بود و از لحاظ سرویس بهداشتی و نور عالی بود..شب در چادر موندیم وصبح مه روی دریاچه رو با لذت تمام نگاه کردیم.   ...
28 مرداد 1390

عید آمد و عید آمد

حالا دیگ دختر کوچولوی من یک گذشته داره که توش پر از خاطره است.پارسال یک سال به یاد ماندنی واستثنائی بود که هر روزش با روز دیگه اش فرق داشت. این عید اولین عید سه نفره ماست و دخترم هنوز تصمیم نگرفته چهاردست و پا راه بره.    دیدم دخترم گله گذاشتمش تو سفره.   عید رفتیم شمال و دخترم برای اولین بار دریا رو دید و حسابی روی شنهاش غلت زد   13بدر هم رفتیم پارک . دخترم همه چیز براش جالب بود آخرین روز فروردین هم رفتیم خونه داییم و اونجا بود که دخترم یک خودی نشون دادو یک کم چهار دست و پا راه رفت و البته کلی هم رقصید. ...
24 فروردين 1390
1